خاطرات شهر شوش دانیال



مسگری و حلبی سازی:شوش مانند بسیاری از شهرهای ایران دارای حرفه هایی خاص بود که به مرور زمان از بین رفتند.این بدان معنی است که گذشته ی شوش به طریقی درآمدزایی می کرد که مخصوص همان زمان می شد.خاطرات شوش در این مورد نباید فراموش شود.من نظریه ی خودم را بر ماندن این تاریخ متمرکز می کنم و معتقدم که ذکر زمان و نیز حرفه هایی که امروز اثری از آن ها نیست لازم و ضروری است.

درست است که نسل امروز ممکن است نتواند آن ها را مجسم کند اما می توان با توضیحات بیشتر و انتقال مفاهیم و نیز افرادی که در این راه قدم برداشته اند این مهم را به سرانجام رساند.تصاویر قدیمی نیز قادرند تا کمک دهنده باشند.شغل هایی که با هنر و هنرمندی هم همراه بودند.این شغل ها بیشتر در پایین شهر و بعد از حرم رایج بودند.مغازه های آن زمان هنوز هم خودنمایی می کنند.

مسگری و حلبی سازی دو حرفه ی فراموش شده ی شوشند.هر یک دارای کاربردهای منحصر به فرد بودند و مردم آن زمان با مراجعه به هنرمندان، مشکلات خویش را حل و فصل می نمودند.مطالعات من نشان می دهند که فرزندان چنین افرادی هنوز هم در شوش زندگی می کنند و در مکان های پدری خود به شغل های دیگری مشغولند.آن ها می توانند کمک دهنده در این رابطه باشند.

مسگری شغلی در ارتباط با ظروف رایج در آن زمان بود که ترجیحا از جنس مس تشکیل می شد و البته که شکلی خاص داشتند و شامل انواعی از ظروف خصوصا دیگ، آفتابه، لگن، سینی می شدند و  اینکه ف روی در آن زمان چندان تازگی نداشت و نتوانست  نظر مردم را از مس تغییر دهد.من شخصا بسیاری از این ظروف را دیدم و اینکه می دانم که از نظر ارزش مادی و حتی معنوی بسیار والا بودند.

در شوش هم این وسایل را می ساختند و هم زمانی که سیاه می شدند آن ها را جلا می دادند.با استفاده از پودر سفید و نیز سرب که نوعی جرم برنده بود این جلا دهی صورت می گرفت.این مهم خصوصا در زمان برگزاری مراسم بیشتر صورت می گرفت.من به یاد دارم که برای احترام به مردمی که برای صرف شام محرم دعوت می شدند از آفتابه و لگن مخصوص مسی برای دست شویی استفاده می کردند و البته که جلا داده شده و تازه بودند.

حلبی سازی هم با تغییر شکل شوش از کاروانسرایی به روستایی وارد بازار گردید زیرا انواعی از ناودانی، منقل، دودکش، آفتابه، ظروف خوراک دام، تشت مخصوص کولرهای آگولی که با حلب سفید درست می شدند مود نیاز گردید.بشکه های آب که معمولا از حلب همراه با شیر نصب شده ساخته می شدند تنها کسانی مورد استفاده قرار می دادند که از نظر مالی متمکن محسوب می شدند.در آن زمان رقابتی نزدیک میان کاربرد مشک و این وسایل وجود داشت.

حلبی سازی هرگز آهنگری نبود و با آن تفاوت بسیاری داشت.وسیله ی اولیه ی آهنگری آهن بود و وسایلی که تولید می کرد سخت و سفت بودند و بیشتر شامل داس و چکش و تیشه می شد در حالی که حلبی سازی کاری ظریف بود و شامل فی نرم و سفید رنگ مانند تانکی سازی های امروزی می شد.حلب نام این ف بود.

مشهورترین افرادی که به مسگری و حلبی سازی مشغول بودند شامل موارد زیر است.در مسگری می توان از دو برادر نام برد که همراه و با کمک هم این کار را انجام می دادند.عبده و علی تیکه سفید که البته بعدا شهرت خود را به حجتی تغییر دادند.مغازه ی آن ها روبروی حسینیه ی اعظم و در محدوده ای که امروز نیز وجود دارند فعالیت می کردند.

بسیاری از خاطرات شوش مربوط به عملکرد این دو برادر می شود.کودکانی که در آن روز درس می خواندند و از این مسیر حرکت می نمودند در این خاطرات نامی از چنین افرادی برده اند.بعضی از این بیانگران خاطرات ، در ایران نیستند.

در مورد حلبی سازان هم می توان از استاد حبیب سندانی نام برد.علت نامیدن وی همان سندانی بود که در مغازه ی خویش  داشت.وسیله ای که برای کوبیدن فات از آن استفاده می شد.مغازه ی وی جنب بانک ملی مرکزی امروزی است.

مرحوم غلامعلی ساکیانی نیز از حلبی سازان معروف شوش بود که به همراه فرزند بزرگش به این کار مشغول بود.مغازه ی او دقیقا روبروی بانک سپه مرکزی امروز و نرسیده به بانک ملی مرکزی قرار داشت.بسیاری از قدیمی ها این شغل را به خاطر دارند.

فرد دیگری که می توان در این حرفه نام برد استاد حسین آسمار است.وی مغازه ی خود را جنب داروخانه ی دانیالی و داخل کوچه تاسیس کرده بود که امروز مطب پزشک است.فردی کوشا و هنرمند بود و تا این اواخر نیز در شوش ست داشت و تغییر شغل داد.البته بعضی از فرزندان او در شوش زندگی می کنند.

کار معرفی مسگری و حلبی سازی تنها برای نشان دادن حرفه های فراموش شده نیست که یاد کردن از افرادی است که زمانی با تمام سختی ها به این مردم خوب خدمت کردند و مخلصانه مشکلات آن ها را رفع نمودند.خاطرات شوش با این افراد شیرین تر می شود.


مشک دوزی و پالان دوزی:شوش قدیم در رابطه با دو شغل دیگر کاملا روستایی فرض می شود.این دو شغل به این دلیل رونق داشتند که اولا وضعیت لوله کشی شوش کاملا ملغی بود و این روستا از نعمت آن برخوردار نبود.مردم از چاه یا رودخانه ها استفاده می کردند. بعدا شکل اولیه ای از لوله کشی مختصر مطرح شد.

این وضعیت باعث شد تا مردم از وسایلی برای نگه داری آب به صورت خنک استفاده کنند و نیز با آن بتوانند حمل آب را راحت تر انجام دهند.گذشته ی شوش نشان می دهد که مشک داری برای مردم امری واجب بود و بدین شکل شغل مرتبط با آن هم رونق فراوانی داشت.


در کنار این دلیل می توان زندگی روستایی شوش همراه با دامداری را راهی برای تبدیل تولیدات دامی به انواع محصولات مانند دوغ، ماست، کشک، کره و روغن دانست.این مهم می توانست وسیله ای به نام مشک را قابل توجیه نماید.دوغ سازی در مشک همراه با کره گرفتن و نیز نگه داری انواع روغن های حیوانی در درون آن به عنوان ذخیره ی غذایی  به مشک داری مربوط می گشت.


در مورد پالان یا به اصطلاح محلی "جل" که وسیله ای مانند زین در اسب ها بود برای شوشی هایی که تردد خود را از روستاها به شهر و بر عکس با حیوانات چار پا انجام می دادند قابل توجیه است.شغلی که با وجود آن انواع پالان ها برای الاغ، قاطر، مادیان و اسب ساخته می شد.


در ابتدای تشکیل شوش خصوصا در دوران روستایی ،شوش مملو از انواع حیوانات چارپا بود.از این حیوانات برای حمل بارهایی مانند محصولات کشاورزی از قبیل گندم، جو و برنج استفاده می کردند.در کنار آن از قاطر برای حمل شالیزها یا برنج سبز از مزارع به محل جدید استفاده می کردند و حتی برای مسافرت های درون روستایی نیز از انواع الاغ ها مانند الاغ چرمی سود می بردند.


تمام این سودها زمانی قابل توجیه می شد که بر کمر حیوان وسیله ای نرم گذاشته شود تا آن حیوان تحمل لازم را داشته باشد.این مهم خصوصا در هنگام حمل انواع هیزم ها از بیشه زار برای تنورها مورد توجه قرار می گرفت.تصاویر باقی مانده از آن زمان نشان می دهد که قبل از ورود انواع اتومبیل ها به شوش مردم با حیوانات نقل مکان می کردند.دقیقا با وجود دکتر فروخر تنها یک ماشین آن هم فولکس واگن این دکتر در شوش وجود داشت.


شغل پالان دوزی به همین دلیل در شوش رونق داشت و افرادی با تمام سختی ها این مهم را انجام می دادند.با ذکر این نکته که این حرفه از طریق دزفول به شوش منتقل گردید و شاغلین در آن مهاجرین دزفول بودند.نعل زنی به انواع حیوانات خصوصا اسب ها هم در این شغل انجام می گرفت.


با توجه به توضیحات داده شده می توان افراد زیر را به عنوان اولین های دو شغل معرفی کرد.بیشتر آن ها تا آخر رونق کار در شوش بودند و سپس فرزندان آن ها تغییر شغل را انجام دادند.از طریق فرزندان آن ها می توان دقیق تر به واقعیات رسید و بدین شکل نام آن ها را دوباره زنده کرد.


مشک دوز معروف شوش مرحوم غلامرضا کلاهچی بود.وی مغازه ای روبروی حسینیه ی اعظم داشت و با سختی های بسیار مشک می ساخت.شاید توجه به چگونگی این کار بتواند مشکلات را معرفی کند.این وسیله از پوست بز درست می شد و با ماده ای به نام جفت(برگ بلوط)ساخته می شد.


برای توضیح بیشتر باید گفت که ابتدا پوست را نمک می زدند تا بو نگیرد و بعد با قیچی موهایش را می گرفتند.در درون آن جفت می مالیدند و جند روز منتظر می ماندند.جفت جذب پوست می شد و رنگ قهوه ای به خود می گرفت.سپس آن را وارونه کرده و با کاردی مخصوص صیقل می دادندپوست بدین شکل نرم می شد.بخش دست و پای پوست بسته می شد و با نخ های چرمی که از خود پوست بود مابقی آن را می دوختند تا به شکل مشک در می آمد.


کاربرد مشک به شکلی بود که کمتر خانه ای بدون آن می توانست ادامه ی حیات دهد.از دیگر افراد در این شغل می توان از مرحوم ملا محمد حسین مسگر نتاج نیز نام برد.گفته می شود که وی بیشتر از مشک های آماده برای فروش استفاده می کرد.خاطرات بعضی بیانگر این است که نامبرده شغل های دیگری نیز داشت.مغازه ی وی نیز جنب کلاهچی بود.


در مورد پالان هم باید مرحوم مشهدی عرون را اولین دانست.مغازه ی او نیز جنب بانک ملی مرکزی امروزی بود.آنچه از خاطرات بر می آید این است که مهارت وی قابل تحسین بود.


غلام عنبر سر پدر امیر معروف به غلام جل دوز هم فردی مشهور در این کار بود.مغازه ی او روبروی حسینیه ی اعظم قرار داشت و جنب مشک دوزی کلاهچی بود.محصولات او قابل استفاده برای  الاغ و قاطر بود و هرگز برای اسب تولیدی نداشت.او بعدا به دزفول مهاجرت نمود.


از دیگر افراد می توان مرحوم مشهدی محمد جل دوز را نام برد که وی نیز روبروی مسجد جامع و در کنار مسگری های تیک سفید فعالیت می کرد.بیشترین پالان ها مخصوص الاغ و قاطر بود.طریق ساخت آن هم از نمد و نیز لیف خرما صورت می گرفت.شاید زخمی شدن حیوانات خصوصا از کمر و پا ناشی از سختی لیف خرما باشد.


در خاطرات نیز انواع الاغ ها مهم تلقی می شدند که هریک به اندازه ی خود پالان دار می گردیدند.به طور مثال بزرگ ترین الاغ چرمه نامیده می شد که هیکلی قدرتمند و بلند داشت و سفید رنگ بود.در مقابل آن الاغ خاکستری بود که ریز و تنبل بود.این نکته در مورد قاطر هم که طبیعتا باید قوی باشد صدق می کرد.قاطر "دیزه "ریز و شیطان بود و لذا با سایر قاطر ها مخصوص سبز متفاوت بود.


در کنار پالان دوزی کار دیگری نیز انجام می گفت که به نعل زنی معروف بود.این مهم بیشتر در مکینه ی ستایش و بعضی اوقات در روبروی مسجد جامع انجام می گرفت و فصل آن هم گندم درو بود.بیشتر نعل زنی ها مخصوص قاطرها بود.در کنار این کار زین فروشی هم انجام می گرفت اما در شوش ساخته نمی شد و بیشتر از اطراف اصفهان خریداری و در شوش داد و ستد می گردید.


معروف ترین نعل ن آن زمان که از دزفول می آمدند و دوباره برمی گشتند،استاد غلامرضا و استاد مجید بودند.محل کار آن ها در مکینه ی ستایش قرار داشت.نظم  و نوبت دهی کاملا رعایت می شد.بیشتر روستایی ها در این محل کار نعل زنی را انجام می  دادند.


خاطرات شوش با بیان شغل هایی این چنین شیرین تر از همیشه است.من بسیاری از این کارها را مشاهده کردم و شکل نعل زنی را هم دیدم.حتی می دانم که با وسیله ای تیز سم ها را کوتاه می کردند.علت آن هم این بود که می گفتند احتمال سقوط حیوان بدون این کار زیاد است.خاطرات شوش را می توان تکمیل تر از این نیز نمود.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود خلاصه کتاب مبانی سازمان و مدیریت طاهره فیضی بررسی کلینیک‌های بهداشتی و آرایشی ارزها وبلاگ شخصی من تولیدکننده نوارخطر09127007008 دوره تخصصی دکوراسیون داخلی کسب درآمد از اینترنت انجمن عکاسان گناوه فروشگاه فرانک آموزش های رایگان مبین